قالب مثنوی
مثنوی چیست؟
قالب مثنوی چیست؟ مثنوی به اشعاری گفته می شود که هموزن باشند و هر بیت آن دارای قافیه ای جداگانه و مستقل باشد و از آنجا که مصراع های هر بیت، هر دو، دارای قافیه هستند، آن را مثنوی خوانده اند؛ یعنی دوتا دوتا یا دوگانی.
***
چرا قالب مثنوی برای سرودن داستان های طولانی مناسب است
قالب شعری مثنوی آسانترین قالب شعر است، زیرا شاعر در انتخاب قافیه آن آزاد است و بنای هر بیتی را بر قافی های می نهد. به همین مناسبت، داستانهای طولانی و تواریخ و قصص در این قالب سروده شده است.
بنابراین، از آن جهت که تعداد ابیات مثنوی نامحدود است و شاعر از نظر رعایت قافیه نیز در انتخاب قافیه آن آزاد است و در محدودیت قوالب دیگر شعری نبوده و هر بیت قافیهای جداگانه دارد، بهترین قالب شعری برای داستانسرایی است. از این رو، مثنوی هم قالب مناسبی برای آثار حماسی و هم داستانهای غنایی و همچنین قالبی مناسب برای آثار عرفانی و تعلیمی منظوم میباشد و برای شاعران در بیان مباحث حماسی، عشقی و عرفانی کاربرد فراوان دارد. مانند: شاهنامۀ فردوسی، خمسۀ نظامی، بوستان سعدی و مثنوی مولوی.
***
نام دیگر قالب مثنوی چیست؟
حکایتها هم معمولاً به صورت مثنوی هستند. مثنوی از قالبهای خاص فارسی است و در ادبیات عرب، رواج چندانی ندارد. در عربی، مثنوی را «مُزدَوَج» می گویند؛ زیرا در یک بیت قافیه زوج و دوتاست. در فارسی آن را دوتایی یا دوگانی نیز گویند. مثنوی از قالبهای مخصوص ایرانی به نظر می رسد؛ زیرا به همان نسبت که در ادب عرب موفقیت کسب نکرده، در شعر فارسی یکی از عالیترین قالبهاست و بزرگترین شاهکارهای ادب حماسی، غنایی، عرفانی و تعلیمی ما در این قالب سروده شده است.
مثنوی از قدیمیترین روزگاران در شعر فارسی وجود داشته و در نخستین نمونه های شعر فارسی که یکی شعرهای شاهنامۀ مسعودی مَروزی است، این قالب را مشاهده می کنیم. مولف تذکرۀ «هفت آسمان» می گوید: مثنوی همچون رباعی و غزل از مخترعات عجم است و پیشینیان عرب از ایشان فراگرفته اند و مُزدَوج نام کرده اند.
***
کاربردهای قالب شعری مثنوی:
۱- برای داستانهای حماسی و تاریخی، مثل: شاهنامۀ فردوسی و گرشاسب نامۀ اسدی توسی.
۲- برای داستانهای عاشقانه یا صوفیانه، مثل: خسرو و شیرین و لیلی و مجنون نظامی و سلامان و اَبسال جامی.
۳- برای طرح آموزههای عرفانی مثل: حدیقۀ الحقیقه سنایی و منطق الطیر عطار و مثنوی مولوی.
۴- برای طرح مطالب تعلیمی و اخلاقی مثل: بوستان سعدی.
***
قالب شعر مثنوی، در دوران معاصر، مانند دیگر قالبها، جزو شعرهای مسلط نبود، بلکه، شاعران کمابیش بدان پرداخته اند. شاعرانی مانند: نیما، خانلری، حمیدی شیرازی، شهریار، امیری فیروزکوهی، اخوان ثالث، مسرور، صورتگر و ابتهاج،اشعار زیبایی در قالب شعر مثنوی سروده اند.
***
مثال برای مثنوی:
در ادامه چندین شعر در قالب مثنوی کوتاه از سعدی، نظامی و مولانا را مشاهده میکنیم.
مثال مثنوی از بوستان سعدی:
پدرمرده را سایه بر سر فکن
غبارش بیفشان و خارش بکَن
ندانی چه بودش فرو مانده سخت؟
بوَد تازه بی بیخ هرگز درخت؟
چو بینی یتیمی سر افکنده پیش
مده بوسه بر روی فرزند خویش
یتیم ار بگرید، که نازش خرد؟
وگر خشم گیرد، که بارش برد؟
اَلا، تا نگرید که عرش عظیم
بلرزد همی چون بگرید یتیم
به رحمت بکن آبش از دیده پاک
به شفقت بیفشانش از چهره خاک
اگر سایه خود برفت از سرش
تو در سایۀ خویشتن پرورش
من آنگه سر تاجور داشتم
که سر بر کنار پدر داشتم
اگر بر وجودم نشستی مگس
پریشان شدی خاطر چند کس
کنون دشمنان گر برندم اسیر
نباشد کس از دوستانم نصیر
مرا باشد از درد طفلان خبر
که در طفلی از سر برفتم پدر
یکی خار پای یتیمی بکَند
به خواب اندرش دید صدر خُجَند
همی گفت و در روضهها میچمید
کز آن خار بر من چه گلها دمید
مشو تا توانی ز رحمت بری
که رحمت برندت چو رحمت بری
چو اِنعام کردی مشو خودپرست
که من سرورم، دیگران زیردست
اگر تیغ دورانش انداختهست
نه شمشیر دوران هنوز آختهست؟
چو بینی دعاگوی دولت هزار
خداوند را شکر نعمت گزار
که چشم از تو دارند مردم بسی
نه تو چشم داری به دست کسی
«کرم» خواندهام سیرت سروران
غلط گفتم، اخلاق پیغمبران
***
مثال مثنوی از مخزن الاسرار نظامی:
در طرف شام یکی پیر بود
چون پری از خلق طرف گیر بود
پیرهن خود ز گیا بافتی
خشت زدی روزی از آن یافتی
تیغ زنان چون سپر انداختند
در لحد آن خشت سپر ساختند
هرکه جز آن خشت نقابش نبود
گرچه گنه بود عذابش نبود
پیر یکی روز در این کار و بار
کار فزاییش در افزود کار
آمد از آنجا که قضا ساز کرد
خوب جوانی سخن آغاز کرد
کاین چه زبونی و چه افکندگیست
کاه و گل این پیشه خربندگیست
خیز و مزن بر سپر خاک تیغ
کز تو ندارند یکی نان دریغ
قالب این خشت در آتش فکن
خشت تو از قالب دیگر بزن
چند کلوخی به تکلف کنی؟
در گل و آبی چه تصرف کنی؟
خویشتن از جمله پیران شمار
کار جوانان به جوانان گذار
پیر بدو گفت جوانی مکن
درگذر از کار و گرانی مکن
خشت زدن پیشه پیران بود
بارکشی کار اسیران بود
دست بدین پیشه کشیدم که هست
تا نکشم پیش تو یک روز دست
دستکش کس نیَم از بهر گنج
دستکشی میخورم از دسترنج
از پی این رزق وبالم مکن
گر نه چنین است حلالم مکن
با سخن پیر ملامتگرش
گریان گریان بگذشت از برش
پیر بدین وصف جهاندیده بود
کز پی این کار پسندیده بود
چند نظامی درِ دنیا زنی
خیز و درِ دین زن اگر میزنی
***
حکایت به عیادت رفتن کر از مثنوی مولوی:
آن کَری را گفت افزون مایهای
که تو را رنجور شد همسایهای
گفت با خود کَر، که با گوش گران
من چه دریابم ز گفت آن جوان؟
خاصه رنجور و ضعیف آواز شد
لیک باید رفت آنجا نیست بد
چون ببینم کان لبش جنبان شود
من قیاسی گیرم آن را هم ز خود
چون بگویم چونی ای محنتکشم؟
او بخواهد گفت نیکم یا خوشم
من بگویم شکر، چه خوردی ابا؟
او بگوید شربتی یا ماش با
من بگویم صحه نوشت کیست آن؟
از طبیبان پیش تو، گوید فلان
من بگویم بس مبارکپاست او
چونک او آمد شود کارت نکو
پای او را آزمودستیم ما
هر کجا شد میشود حاجت روا
این جوابات قیاسی راست کرد
پیش آن رنجور شد آن نیکمرد
گفت چونی؟ گفت مُردم، گفت شکر
شد ازین رنجور پر آزار و نکر
کین چه شکرست او مگر با ما بدست!
کر قیاسی کرد و آن کژ آمدست
بعد از آن گفتش چه خوردی؟ گفت زهر
گفت نوشت باد، افزون گشت قهر
بعد از آن گفت از طبیبان کیست او
که همیآید به چاره پیش تو؟
گفت عزرائیل میآید برو
گفت پایش بس مبارک شاد شو
کَر برون آمد بگفت او شادمان
شکر کَش کردم مراعات این زمان
گفت رنجور این عدو جان ماست
ما ندانستیم کو کان جفاست
خاطر رنجور جویان شد سقط
تا که پیغامش کند از هر نمط
چون کسی که خورده باشد آش بد
میبشوراند دلش تا قی کند
کظم غیظ اینست آن را قی مکن
تا بیابی در جزا شیرین سخن
چون نبودش صبر میپیچید او
کین سگ زن روسپی حیز کو
تا بریزم بر وی آنچ گفته بود
کان زمان شیر ضمیرم خفته بود
چون عیادت بهر دلآرامیست
این عیادت نیست دشمن کامیست
تا ببیند دشمن خود را نزار
تا بگیرد خاطر زشتش قرار
بس کسان کایشان ز طاعت گمرهند
دل به رضوان و ثواب آن دهند
خود حقیقت معصیت باشد خفی
بس کدر کان را تو پنداری صفی
همچو آن کر کو همی پنداشتست
کو نکویی کرد و آن برعکس جست
او نشسته خوش که خدمت کردهام
حق همسایه بجا آوردهام
بهر خود او آتشی افروختست
در دل رنجور و خود را سوختست
فَاتَّقوا النارَ التی اوقَدتَم
اِنَّکُم فِی المَعصیَه اَزدَدتُم
گفت پیغامبر به یک صاحبریا
صَل اِنکَ لَم تَصِل یا فتی
از برای چارهٔ این خوفها
آمد اندر هر نمازی اِهدَنا
کین نمازم را میامیز ای خدا
با نماز ضالین و اهل ریا
از قیاسی که بکرد آن کَر گزین
صحبت دهساله باطل شد بدین
خاصه ای خواجه قیاس حس دون
اندر آن وحیی که هست از حد فزون
گوش حس تو به حرف ار در خورست
دان که گوش غیبگیر تو کرست
****
اگر نظر و یا سوالی دربارهی قالب مثنوی دارید، لطفا در بخش نظرات مطرح کنید تا پاسخگوی شما باشیم.
خیلی خوب بود. ممنون از سایت ادب آباد.
مقاله ی کامل و بسیار خوبی بود ممنون از ادب آباد
سلام، توضیحاتش خوب بود مثالهای دیگر هم ذکر کنید خوبه.ممنون از شما
خیلی ممنون برای توضیحات کاملی که دادید میشه اگر مقاله ای دارید که قالبهای مختلف رو کنار هم مقایسه کرده باشه برام بفرستید؟
درود، خیلی خوب بود. ممنون از شما.
خسته نباشید دستتون درد نکنه واقعا خوب و کامل بود توضیحاتتون
سلام و سپاس. خوب آموزش دادید. تفهیم شد.🌷🌷
چه مثال های زیبایی داشت لذت بردم از خوندنش ممنونم ازتون.
سلام خیلی ممنون به طور کامل قالب شعری مثنوی را توضیح دادید
درود دوست گرامی
سپاس از شما
سلام خیلی ممنونم تعریف قالب مثنوی را به طور کامل متوجه شدم
سلام همراه گرامی سپاس فراوان
درود تشکر از سایت خوبتون قالب شعری مثنوی را کامل متوجه شدم
خداقوت
درود دوست گرامی
سپاس فراوان
سلام، خیلی جالب بود. ممنون از شما. استفاده کردیم.
سلام دوست عزیز تشکر از شما
سلام، مثالها و توضیحاتشون عالی بود. از شاعران دیگر هم نمونه مثنوی ذکر کنید. خسته نباشید.🎄
درود دوست گرامی
سپاس فراوان
درود و سپاس، خوب بود. خسته نباشید به ادب اباد.🌹
درود دوست گرامی
سپاس فراوان
سلام ببخشید موضوع مثنوی چیه ؟!