مستزاد
قالب مستزاد چیست:
مستزاد چیست: قالب مستزاد به این صورت است که در آخر هر مصراعِ رباعی یا غزل و قطعه و امثال آن، جمله ای کوتاه از نوع نثر مسجع بیفزایند که در معنی با آن مصراع مربوط باشد، اما از وزن اصلی شعر، خارج و زاید باشد. به همین مناسبت، آن نوع شعر را مستزاد نامیده اند.
رعایت قافیه در قالب شعری مستزاد و ربط آن به حسب معنی به کلام منظوم در سیاق، شرط است، اما بیت باید که بدون فقرۀ مستزاد، در نفس خویش تمام باشد؛ چنانچه اگر مستزاد(آن نیم مصراع افزوده شده) باشد یا نباشد، معنی بیت موقوف بر آن نباشد.
پیش از دورۀ سلجوقی، نشانی از مستزادگویی نیست و نخستین مستزاد از مسعود سعد سلمان است؛ اگرچه در اشعار منسوب به ابوسعید ابوالخیر نیز مستزاد دیده شده است. مستزاد هم، مانند مُسَمَط، از مشروطه به بعد رواج یافت و از آن برای ساختن اشعار ملی و میهنی استفاده کرده اند.
برای دیدن و مطالعه ی سایر قالب های شعر فارسی به صفحه قالب های شعر پارسی مراجعه کنید.
***
شاعران مستزادگوی:
در ادبیات فارسی، شاعرانی همچون: مسعود سعد سلمان، عطار، مولوی، مشتاق اصفهانی، میرزادۀ عشقی، ملک الشعرای بهار، سید اشرف الدین حسینی گیلانی(نسیم شمال) و جلال الدین همایی، اشعاری در قالب مستزاد سروده اند.
مثال برای مستزاد مولوی:
هر لحظه به شکلی بتِ عَیار بر آمد
دل بُرد و نهان شد
هر دم به لباس دگر آن یار بر آمد
گه پیر و جوان شد
گه نوح شد و کرد جهانی به دعا غرق
خود رفت به کشتی
گه گشت خلیل و به دلِ نار بر آمد
آتش گُل از آن شد
یوسف شد و از مصر فرستاد قَمیصی
روشنگر عالم
از دیدۀ یعقوب چو اَنوار بر آمد
تا دیده عیان شد
حقا که هم او بود کاندر یدِ بیضا
می کرد شَبانی
در چوب شد و بر صفتِ مار بر آمد
زآن فخر کیان شد
می گشت دَمی چند بر این روی زمین او
از بهر تَفَرُّج
عیسی شد و بر گنبد دوار بر آمد
تسبیح کنان شد
بِالجمله هم او بود که می آمد و می رفت
هر قرن که دیدی
تا عاقبت آن شکل عرب وار بر آمد
دارای جهان شد
منسوخ چه باشد؟ نه تناسخ به حقیقت
آن دلبر زیبا
شمشیر شد و در کف کرار بر آمد
قَتال زمان شد
نی نی، که هم او بود که می گفت اَنَا الحَق
در صوتِ الهی
منصور نبود آن که بر آن دار بر آمد
نادان به گمان شد
رومی سخن کفر نگفته ست و نگوید
منکر مَشَویدَش
کافر بوَد آن کس که به انکار بر آمد
از دوزخیان شد
***
مثال مستزاد از ملک الشعرای بهار:
با شَهِ ایران ز آزادی سخن گفتن خطاست
کارِ ایران با خداست
مذهب شاهنشهِ ایران ز مذهب ها جداست
کارِ ایران با خداست
شاه مست و شیخ مست و شِحنه مست و میر مست
مملکت رفته ز دست
هر دم از دستان مستان فتنه و غوغا به پاست
کار ایران با خداست
مملکت کشتی، حوادث بحر و استبداد خَس
ناخدا عدل است و بس
کار پاس کشتی و کشتینشین با ناخداست
کار ایران با خداست
پادشه خود را مسلمان خوانَد و سازد تباه
خون جمعی بیگناه
ای مسلمانان! در اسلام این ستمها کی رواست؟
کار ایران با خداست
باش تا خود سوی ری تازد ز آذربایجان
حضرت ستارخان
آن که توپش قلعه کوب و خنجرش کشورگشاست
کار ایران با خداست
باش تا بیرون ز رشت آید سپهدار سِتُرگ
فرِّ دادار بزرگ
آن که گیلان ز اِهتمامش رشک اقلیم بقاست
کار ایران با خداست
باش تا از اصفهان صَمصامِ حق گردد پدید
نام حق گردد پدید
تا ببینیم آن که سر ز احکام حق پیچد کجاست
کار ایران با خداست
خاک ایران، بوم و برزن از تمدن خورد آب
جز خراسان خراب
هرچه هست از قامتِ ناسازِ بیاندام ماست
کار ایران با خداست
***
مطلب خیلی خوبی بود
سلام ممنون از نگاهتون
تعریف مستزاد خوب بود.
سپاس.
سلام وقت بخیر تشکر از نگاه زیبای شما
خیلی مطلب مفیدی بود ممنون از شما
سلام وقت بخیر تشکر از نگاه زیبای شما
سلام ممنون از مطالبتون
استفاده کردیم.
خیلی عالی و کامل قالب شعری مستزاد را توضیح دادید تشکر
درود
سپاس از شما
کامل و عالی بود قشنگ مستزاد یاد گرفتم ممنون
درود
سپاس از شما
بسیار عالی و آموزنده با توجه باینکه حضرت مولانا در فلسفه کثرت به تباهی رفته و همه چیز را خدا میداند حتی چوبه دار و طناب دار را چون همه به امر پروردگار بوده که این فلسفه جبریون و ابن عربی و امام خمینی هم مروج این فلسفه است ولی فلسفه منظومه عربی حاج ملا هادی سبزوااری و آمانوئل کانت مخلوقات را عناصر محدودی میداند همانگونه که چشم ما حتی اگر مسلح باشد تا فاصله محدودی می بیند پس فکر و عقل ما هم محدود است اما هرچند فلسفه اش باطل است اما آرایه های مستزاد مولانا بی نظیر است
سلام دوست گرامی سپاس از شما
فلسفه متعالیه را مطالعه کنید چنین شبههای از بین میرود.
سپاس