عطار نیشابوری
زندگی نامه عطار نیشابوری:
فریدالدین عطار نیشابوری، از شاعران و نویسندگان عارف ایران در پایان قرن ششم و آغاز قرن هفتم هجری است. بیشتر اشعار عطار در قالبهای مثنوی، غزل، قصیده و رباعی سروده شده است. زبان اشعار او ساده، دلنشین، روان و گیراست و تکلف و تصنع و کلمات خشن در شعرش راه ندارد.
روز ۲۵ فروردین در تقویم ایران، روز ملی عطار نامگذاری شده است و هر سال در این تاریخ، بدین مناسبت در کنار آرامگاه وی در نیشابور، برنامه های ادبی و فرهنگی برگزار می شود.
تصویر آرامگاه عطار نیشابوری در نیشابور
***
برای دیدن زندگینامه سایر شاعران و نویسندگان به صفحه دسته بندی زیر مراجعه کنید:
***
آثار عطار نیشابوری:
برخی از مهمترین آثار عطار عبارتند از:
- دیوان اشعار
- مثنوی های الهی نامه
- اسرارنامه
- منطق الطیر
- مصیبت نامه
- مجموعه رباعیات او به نام «مختارنامه»
- و کتاب «تذکره الاولیاء» که به نثر نوشته شده است.
***
اشعار عطار نیشابوری:
در ادامه برخی از اشعار عطار را در قالب رباعی و غزل و قصیده مرور میکنیم.
رباعیات عطار نیشابوری:
خون شد جگرم ز غصّهٔ خویش مرا
وز بیمِ رهی که هست در پیش مرا
هرگز نرسد به نوشِ توحید دلم
تا کژدمِ نفس میزند نیش مرا
***
دیوانه شدم زلف تو زنجیر کنم
بِه زان که هوای عقل دلگیر کنم
در عشق تو هر حیله که می اندیشم
از پیش نمیرود، چه تدبیر کنم؟
***
غزل عطار نیشابوری:
ره میخانه و مسجد کدام است؟
که هر دو بر من مسکین حرام است
نه در مسجد گذارندم که رند است
نه در میخانه کین خمار خام است
میان مسجد و میخانه راهی است
بجویید ای عزیزان کاین کدام است
به میخانه امامی مست خفته است
نمیدانم که آن بت را چه نام است
مرا کعبه خرابات است امروز
حریفم قاضی و ساقی امام است
برو عطار کاو خود میشناسد
که سرور کیست، سرگردان کدام است
***
نمونه قصیده از عطار نیشابوری:
ندارد درد من درمان، دریغا
بماندم بی سر و سامان، دریغا
درین حیرت فلک ها نیز دیر است
که میگردند سرگردان دریغا
درین دشواری ره جان من شد
که راهی نیست بس آسان دریغا
فرو ماندم درین راه خطرناک
چنین واله، چنین حیران، دریغا
رهی بس دور میبینم من این راه
نه سر پیدا و نه پایان دریغا
ز رنج تشنگی مُردم به زاری
جهان پر چشمهٔ حیوان دریغا
چو نه جانان بخواهد ماند نه جان
ز جان دردا و از جانان دریغا
اگر سنگی نِه ای، بنیوش آخر
ز یکیک سنگ گورستان، دریغا
عزیزانِ جهان را بین به یک راه
همه با خاک ره یکسان دریغا
ببین تا بر سر خاک عزیزان
چگونه ابر شد گریان دریغا
مگر جانهای ایشان ابر بوده است
که میبارند چون باران دریغا؟
بیا تا در وفای دوستداران
فرو باریم صد طوفان دریغا
همه یاران به زیر خاک رفتند
تو خواهی رفت چون ایشان دریغا
رخی کامد ز پیدایی چو خورشید
کنون در خاک شد پنهان دریغا
از آن لبهای چون عناب دردا
وز آن خط های چون ریحان دریغا
به یک تیغ اجل دُرج دهان را
نه پسته ماند و نه مرجان دریغا
بتانِ ماهروی خوشسخن را
کجا شد آن لب و دندان دریغا؟
زنخدانها چو بر خواهند بستن
زنخدان را ز نخ میدان دریغا
بسا شخصا که از تب ریخت در خاک
شد از تبریز با کرمان دریغا
بسا ایوان که بر کیوانش بردند
کجا شد آن همه ایوان دریغا؟
بَسا قصرا که چون فردوس کردند
کنون شد کلبهٔ احزان دریغا
درین غمخانه هر یوسف که دیدی
لَحَد بر جمله شد زندان دریغا
چو یکسان است آنجا ترک و تاجیک
هم از ایران هم از توران دریغا
تو خواه از روم باش و خواه از چین
نه قیصر ماند و نه خاقان دریغا
ز اَفریدون و از جمشید دردا
ز کیخسرو ز نوشروان دریغا
هزاران گونه دستان داشت بلبل
نبودش سود یک دستان دریغا
پس از وصلی که همچون باد بگذشت
درآمد این غم هجران دریغا
ز مال و ملک این عالم تمام است
تو را یک لقمه چون لقمان دریغا
برای نان چه ریزی آب رویت!
که آتش بهتر از این نان دریغا
تو را تا جان بود، نان کم نیاید
چه باید کند چندین جان دریغا؟
خداوندا همه عمر عزیزم
به جهل آوردهام به زیان دریغا
اگرچه بس سپیدم میشود موی
سیه میگرددم دیوان دریغا
چو دوران جوانی رفت چون باد
بسی گفتم درین دوران دریغا
نشد معلوم من جز آخر عمر
که کردم عمر خود تاوان دریغا
مرا گر عمر بایستی خریدن
تلف کی کردمی زینسان دریغا
بسی عطار را درد و دریغ است
که او را هست جای آن دریغا
خدایا چون گناهم کرد ناقص
نهادم روی در نقصان دریغا
اگر کرد این گدا بر جهل کاری
از آن غم کرد صدچندان دریغا
تو عفوش کن که گر عفوت نباشد
فروماند به صد خذلان دریغا
***
- Design
سلام خیلی عالی و کامل زندگی نامه عطار را توضیح دادید تشکر از شما
سپاس دوست عزیز