معرفی کتاب لیلی شناسنامه نمی خواهد:
کتاب لیلی شناسنامه نمی خواهد، اثر «عطیه سادات حجتی»، نویسنده ایرانی است که در 124 صفحه به زبان فارسی نوشته شده و از انتشارات نیستان منتشر شده است.
کتاب لیلی شناسنامه نمی خواهد، همانطور که از نامش نیز پیداست، روایتی است از یک شیدایی و عاشقی. شوریدگی و پریشانی ای که جغرافیا و محدوده ندارد. در هر بامداد و شامگاه و در هر افقی از زیست فکری و جسمی نویسنده میتوان تعریفش کرد.
نویسنده کتاب خود را با توصیف خود از محبوب خود آغاز می کند و در ادامه داستان نیز متن را به اوج می رساند. او مقام محبوب و معشوق و عشق و علاقه خود را از دوست داشتن زمینی بالاتر می برد و نگاهش به او را در قامتی الهی و فرا انسانی می بیند و سعی دارد تا از نمادها و نشانه های زندگی انسانی و مختصات طبیعی زیست در پیرامونش برای توصیف شیدایی و شوریدگی خود بهره ببرد و بی آنکه در دام اغراقهای شاعرانه بیفتد، مانند شعری ناب که با سادهترین کلمات و واژه ها حس برانگیزانندۀ احساسات شاعر را روایت میکند، با عبارات و واژگانی که در مختصات فکری خود مرتب کرده است، تصویری ناب و جذاب از ارتباط میان خود و محبوبش را به به زیبایی تصویر بکشد.
علاوه بر این، این کتاب از منظر دیگر نیز قابل توجه است و آن اینکه یادآور آثار قدیمی ادبیات معاصر ایران است که در قالب شَطح نوشته و منتشر شده است؛ متونی که شوریده و آکنده از احساسات سرریز شده و پرخروش نویسنده است. در این کتاب نیز نویسنده خود سعی کرده نیمنگاهی به این سنت نویسندگی و روایت در ادبیات معاصر ایران نیز داشته باشد و در قالب روایی نزدیک به آن، با مخاطب خود صحبت کند.
***
برشی از کتاب لیلی شناسنامه نمی خواهد:
«مگر میشود شبی را دور از تو صبح کرد و به یادت نبود… مگر دل آدم از سنگ است که یاد مهربانی تو بیفتد و آب نشود… من که گمان نمیکنم… کدام یکی از این عطرهای بازاری می خواهند جای عطر چادر نماز تو را بگیرند… کدامشان می خواهند مثل موهای خیس تو مستم کنند… قامت ببند و نمازت را با آرامش شبهای مناجات بخوان… با آن لحن عاشقانه و کشدار… که صدایت از اتاق بیرون بیاید و در گوشم بپیچد و دلم پر بکشد… دلم پر بکشد که مثل قدیم بیایم و منتظر بمانم که سلام نماز را بدهی و فی الفور خودم را رها کنم در آغوشت… وای که چقدر دوری از چشمهای بینظیرت طاقتم را طاق میکند… چقدر زندگی دور از تو کند میگذرد…
دلم میخواهد فاصلهام با تو آنقدر کم باشد که برای صدا کردن نامت… محتاج اختراعات گراهام بل و اهل و عیالش نباشم… دلم میخواهد آنقدر نزدیک باشی که نمک غذاهایم را تو بچشی و خیالم را راحت کنی که شور نشده… من چطور این همه مهربانی تو را بگذارم و بیایم خانوم خانهی خودم باشم… دلم میخواهد دختر بچهی سه سالهی تو بمانم و حواست باشد که وقتی در بغل امنت آرام گرفتهام… چکمههای کوچکم بین راه از پایم نیفتد… دلم میخواهد همان قدر نزدیکت باشم… دلم میخواهد همان قدر هوایم را داشته باشی… .
***
برای دیدن سایر کتاب های مربوط به انتشارات نیستان از لینک زیر دیدن کنید:
***
اگر نظر و یا سوالی دربارهی کتاب لیلی شناسنامه نمی خواهد و نحوه خرید دارید، لطفا در بخش نظرات مطرح کنید تا پاسخگوی شما باشیم.
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.