فردوسی
فردوسی:
حکیم ابوالقاسم فردوسی توسی، شاعر نامدار قرن چهارم و اوایل قرن پنجم هجری است. وی سرایندۀ «شاهنامه» شاهکار حماسی ادب پارسی و یکی از بزرگترین آثار حماسی جهان است که سی سال از عمر گرانبهای خود را صرف سرودن آن نمود.
شاهنامه در شصت هزار بیت سروده شد، ولی در نسخه های موجود، دارای حدود پنجاه هزار بیت است. شاهنامه دربردارندۀ اساطیر و افسانه ها، روایات ملی و تاریخی ایران زمین، از آغاز آفرینش تا هجوم اعراب است و به سه بخشِ اسطوره ای، پهلوانی و تاریخی تقسیم میشود. خردگرایی، میهن پرستی، بیداد ستیزی، پند و حکمت و اخلاق در سراسر شاهنامه آشکار است.
فردوسی اسطورۀ صداقت و انصاف است. وی خودش پهلوان منش است و بیشتر دل در گرو پهلوانان داشته تا شاهان. شاهنامه در حقیقت، پهلوان نامه است. شاهنامه در محتوا و نهاد خود، اثری سیاسی هم هست. در زمانی که بسیاری از آثار به زبان تازی نوشته یا آمیخته میشد، پدید آوردن این شاهکار ادبی سبب شد تا زبان و فرهنگ پارسی، دست کم در زمینه های زیر برای همیشه وامدار و سپاسدار فردوسی باشد:
۱- حفظ واژهها و کاربردها و ساختارهای دستوری پارسی.
۲- کمک به استواری کلی زبان پارسی.
۳- حفظ داستانهای پارسی و بخشیدن جذابیت هنری به آنها.
۴- حفظ گنجینهای از اندیشه و فرهنگ و آیین کهن ایرانی.
۵- پدید آوردن اُسوه ای بی همتا از هنر داستانپردازی و شگردهای آن در ادب پارسی. ***
نمونه اشعار شاهنامه فردوسی
آغاز شاهنامه فردوسی:
به نام خداوند جان و خرد | کزین برتر اندیشه برنگذرد | |
خداوند نام و خداوند جای | خداوند روزی دِه رهنمای | |
خداوند کیوان و گَردان سپهر | فروزندۀ ماه و ناهید و مهر | |
ز نام و نشان و گمان برتراست | نگارندۀ برشده پیکراست | |
به بینندگان آفریننده را | نبینی، مَرنجان دو بیننده را | |
نیابد بدو نیز اندیشه راه | که او برتر از نام و از جایگاه | |
سخن هرچه زین گوهران بگذرد | نیابد بدو راه جان و خرد | |
خرد گر سخن برگزیند همی | همان را گزیند که بیند همی | |
ستودن نداند کس او را چو هست | میان بندگی را ببایدت بست | |
خرد را و جان را همی سنجد اوی | در اندیشۀ سَخته کِی گنجد اوی؟ | |
بدین آلت رای و جان و زبان | ستود آفریننده را کِی توان؟ | |
به هستیش باید که خََستو شوی | ز گفتار بیکار یکسو شوی | |
پرستنده باشی و جوینده راه | به ژرفی به فرمانش کردن نگاه | |
توانا بوَد هرکه دانا بوَد | ز دانش دل پیر بُرنا بوَد | |
از این پرده برتر سخنگاه نیست | ز هستی مر اندیشه را راه نیست |
***