پرویز خانلری

259

زندگینامه پرویز ناتل خانلری:

پرویز خانلری (۱۳۶۹- ۱۲۹۶ه.ش) شاعر، نویسنده، و سیاستمدار معاصر ایران است. وی در تهران متولد شد و تحصیلات ابتدایی و دبیرستان را در تهران گذراند و کارشناسی زبان و ادبیات پارسی را از دانشگاه تهران گرفت و به خدمت وزارت فرهنگ درآمد. او ضمن تدریس در دبیرستان­ها، دکتری خود را هم از دانشگاه تهران دریافت کرد و به خدمت در آنجا مشغول شد و انتشارات دانشگاه تهران را بنیانگذاری کرد.

پرویز خانلری از دوران دبیرستان، اشعار و نوشته­ های خود را در مجلۀ مهر چاپ می­ کرد و سپس خودش مجلۀ سخن را منتشر کرد. پرویز خانلری از سال ۱۳۳۴ چندین سال معاون وزارت فرهنگ بود و حدود دو سال مقام وزارت فرهنگ را داشت. او شاعری توانا بود و شعرش فاخر و دارای مضامین بلند و والا می­ باشد.

***

برای دیدن زندگینامه سایر شاعران و نویسندگان به صفحه دسته بندی شاعران و نویسندگان مراجعه کنید.

***

آثار پرویز خانلری:

مشهورترین اثر او منظومۀ «عقاب» است. خانلری از نویسندگان و زبانشناسان و پژوهشگران چیره­ دست در ادب پارسی بود و آثار بسیاری مانند: «مجموعۀ شعر ماه در مرداب، تاریخ زبان پارسی، دستور زبان پارسی، وزن شعر پارسی، مجموعه مقالات شعر و هنر و…» بر جا گذاشته است.

 

شعر عقاب از پرویز خانلری:

گشت غمناک دل و جان عقاب

چو ازو دور شد ایام شباب

دید کش دور به انجام رسید

آفتابش به لب بام رسید

باید از هستی دل برگیرد

ره سوی کشور دیگر گیرد

خواست تا چاره ی ناچار کند

دارویی جوید و در کار کند

صبحگاهی ز پی چاره ی کار

گشت بر بادِ سبک سیر سوار

گله کآهنگِ چرا داشت به دشت

ناگه از وحشت پُرولوله گشت

وان شبان، بیم زده، دل نگران

شد پیِ بره ی نوزاد دوان

کبک در دامن خاری آویخت

مار پیچید و به سوراخ گریخت

آهو استاد و نگه کرد و رمید

دشت را خطِ غباری بکشید

لیک صیاد سَرِ دیگر داشت

صید را فارغ و آزاد گذاشت

چاره ی  مرگ، نه کاریست حقیر

زنده را  دل نشود از جان سیر

صید هر روزه به چنگ آمد زود

مگر آن روز که صیاد نبود

آشیان داشت بر آن دامنِ دشت

زاغکی زشت و بداندام و پلشت

سنگها از کف طفلان خورده

جان ز صد گونه بلا دربرده

سالها زیسته افزون ز شمار

شکم آکنده ز گند و مردار

بر سر شاخ ورا دید عقاب

ز آسمان سوی زمین شد به شتاب

گفت که: ‹‹ ای دیده ز ما بس بیداد

با تو امروز مرا کار افتاد

مشکلی دارم اگر بگشایی

بکنم آنچه تو می فرمایی ››

گفت: ‹‹ ما بنده ی درگاه توییم

تا که هستیم هواخواه توییم

بنده آماده بوَد، فرمان چیست؟

جان به راه تو سپارم، جان چیست؟

دل چو در خدمت تو شاد کنم

ننگم آید که ز جان یاد کنم ››

این همه گفت، ولی با دل خویش

گفت و گویی دگر آورد به پیش

کاین ستمکار قوی پنجه، کنون

از نیاز است چنین زار و زبون

لیک، ناگه چو غضبناک شود

زو حساب من و جان پاک شود

دوستی را چو نباشد بنیاد

حزم را باید از دست نداد

در دل خویش چو این رای گُزید

پر زد و دورتَرَک جای گزید

زار و افسرده چنین گفت عقاب

که: ‹‹ مرا عمر، حبابی است بر آب

راست است این که مرا تیزپر است

لیک، پرواز زمان تیزتر است

من گذشتم به شتاب از در و دشت

به شتاب، ایام از من بگذشت

گرچه از عمر، ‌دل سیری نیست

مرگ می آید و تدبیری نیست

من و این شَه پَر و این شوکت و جاه

عمرم از چیست بدین حد کوتاه؟

تو بدین قامت و بالِ ناساز

به چه فن یافته ای عمر دراز ؟

پدرم نیز به تو دست نیافت

تا به منزلگه جاوید شتافت

لیک، هنگام دَم ِبازپسین

چون تو بر شاخ شدی جایگزین

از سر حسرت، با من فرمود

کاین همان زاغ پلید است که بود

عمر من نیز به یغما رفته است

یک گل از صد گل تو نشکفته است

چیست سرمایه ی این عمر دراز ؟

رازی اینجاست، تو بگشا این راز››

زاغ گفت: ‹‹ ار تو در این تدبیری

عهد کن تا سخنم بپذیری

عمرتان گر که پذیرد کم و کاست

دگری را چه گنه ؟ کاین ز شماست

ز آسمان هیچ نیایید فرود

آخر از این همه پرواز چه سود ؟

پدر من که پس از سیصد و اَند

کان اندرز بد و دانش و پند

بارها گفت که برچرخ اثیر

بادها راست فراوان تاثیر

بادها کز زِبَر خاک وزند

تن و جان را نرسانند گزند

هرچه از خاک شوی بالاتر

باد را بیش گزندست و ضرر

تا بدانجا که بر اوج افلاک

آیتِ مرگ بوَد، پیک هلاک

ما از آن، سال بَسی یافته ایم

کز بلندی‌ رخ برتافته ایم

زاغ را میل کند دل به نشیب

عمر بسیارش ار گشته نصیب

دیگر این خاصیت مردار است

عمر مردارخوران بسیار است

گَند و مردار بِهین درمان است

چاره ی رنج تو زان آسان است

خیز و زین بیش ره چرخ مپوی

طعمه ی خویش بر افلاک مجوی

ناودان، جایگهی سخت نکوست

به از آن، کنج حیاط و لب جوست

من که صد نکته ی نیکو دانم

راه هر برزن و هر کو دانم

خانه اندر پس باغی دارم

وندر آن گوشه سراغی دارم

خوان گسترده اَلوانی هست

خوردنی های فراوانی هست ››

آنچه زآن زاغ چنین داد سراغ

گَندزاری بود اندر پسِ باغ

بوی بد  رفته از آن تا ره دور

معدن پشه، مقام زنبور

نفرتش گشته بلای دل و جان

سوزش و کوری دو دیده از آن

آن دو همراه رسیدند از راه

زاغ بر سفره ی خود کرد نگاه

گفت: ‹‹ خوانی که چنین اَلوان است

لایق محضر این مهمان است

می کنم شکر که درویش نیَم

خجل از ماحَضَر خویش نیَم ››

گفت و بشنود و بخورد از آن گَند

تا بیاموزد از او مهمان پند

عمر در اوج فلک برده به سر

دَم زده در نفسِ باد سحر

ابر را دیده به زیر پرِ خویش

حیوان را همه فرمانبر خویش

بارها آمده شادان ز سفر

به رهش بسته فلک طاق ظفر

سینه ی کبک و تَذرو و تیهو

تازه و گرم شده طعمه ی او

اینک افتاده بر این لاشه و گَند

باید از زاغ بیاموزد پند

بوی گندش دل و جان تافته بود

حال بیماری دِق یافته بود

دلش از نفرت و بیزاری، ریش

گیج شد، بست دَمی دیده ی خویش

یادش آمد که بر آن اوج سپهر

هست پیروزی و زیبایی و مهر

فَرّ و آزادی و فتح و ظفرست

نفسِ خرم باد سحرست

دیده بگشود به هر سو نگریست

دید گردش اثری زینها نیست

آنچه بود، از همه سو خواری بود

وحشت و نفرب و بیزاری بود

بال بر هم زد و برجست از جا

گفت: که ‹‹ ای یار، ببخشای مرا

سالها باش و بدین عیش بناز

تو و مردار، تو و عمرِ دراز

من نیَم درخور این مهمانی

گند و مردار، تو را ارزانی

گر در اوج فلکم باید مُرد

عمر در گند به سر نتوان برد ››

شَهپرِ شاه هوا اوج گرفت

زاغ را دیده بر او مانده شگفت

سوی بالا شد و بالاتر شد

راست با مِهر فلک، همسر شد

لحظه‎ ای چند بر این لوحِ کبود

نقطه ‎ای بود و سپس هیچ نبود

***

اگر نظر و یا سوالی درباره‌ی زندگی نامه پرویز خانلری دارید، لطفا در بخش نظرات مطرح کنید تا پاسخگوی شما باشیم.

8 نظرات
  1. مهرداد می گوید

    شعر عقاب خیلی خوب بود. تشکر از سایت ادب آباد

  2. بهزاد می گوید

    شعر عقاب خیلی عالی است.

  3. علیرضا می گوید

    سلام خیلی کامل زندگینامه پرویز ناتل خانلری را توضیح دادید تشکر از شما

    1. ادب آباد می گوید

      سلام سپاس از شما

  4. شیما می گوید

    خیلی عالی بود اگه میشه شعر های بیشتر از پرویز خانلری بزارید

    1. ادب آباد می گوید

      درود تشکر از شما
      چشم حتما

  5. پدرام می گوید

    درود بر ادب اباد و بر خانلری. عجب شعر نابی بود!
    سپاس از شما🌹🌹

    1. ادب آباد می گوید

      درود دوست گرامی
      سپاس از شما

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.